زندگی شیشه ای

زمان زیادی از اخرین پستم میگذره,اتفاقایی که تو این مدت واسم افتاد کلی منو افسرده و خسته کرد 

فهمیدم هفت سال رفاقت دلیل نمیشه که رفقات از پشت بهت خنجر نزنن

فهمیدم عشق و عاشقی همش کشکه و این دوره رمونه عشق رو به بازی میگیرن برای سیدن به هدف هاشون

فهمیدم واسه رسیدن به آرزوهات باید از هر کسو ناکسی بگذری تا بتونی بهشون برسی

فهمیدم داشتن هیچ کس کم سوادی رو زیر چادر پول قایم کنه 
فهمیدم هیچ وقت نباید آرزو کنی و چشاتو به واقعیت های جامعه ببندی 

فهمیدم بهترین سرگرمی کتابه و تنها راه مفیدیه که میتونی فکراتو برای چند دقیقه که شده از مشکلاتت دور کنی 

فهمیدم نباید هیچ وقت نماز خوندن و دعا و این حرفا تضمین نمیکنه که خدا هوانو داره بلگه باعث میشه خدا کلی تو زندگیت امتحانت کنه که ببینه واقعا چقد میتونی بندش باشی 

فهمیدم یه پرنده مثل بلبل میتونه بیشتر از کلی ادم اطرافت دوست داشته باشه و دلش بخواطر دوریت تنگ بشه 

فهمیدم که 13سالی که مدرسه رفتم بیهوده بود و الان که میخوام کنکور بدم میفهمم کلا اشتباه درس میخوندیم و هیچکی بهمون نمیگفت که چه چیزی در انتظارمونه

امیدوارم بتونم دوباره تو این بلاگ بنویسم و عکسامو بذارم